امروز ١٥ شهریور بود .بابا به مناسبت بدنیا اومدن شما یه جشن بزرگ گرفت.از دو هفته مونده بود به بدنیا اومدن شما من و بابا رفتیم سالن رویای آبی رو گرفتیم.البته خیلی جاها روگشتیم ولی من اصرار داشتم یه جایی باشه که هم بزاره از ساعت ١١ تا ٤ مراسم داشته باشیم و هم موزیک زنده داشته باشه. سالن قشگی بود.به مناسبت ورود شما هم تمام سالن گل آرایی شده بود.صبح من رفتم آرایشگاه و بعدش حاضر شدیم رفتیم سالن.200 تا مهمون دعوت کرده بودیم.اول که وارد سالن شدیم خانم عکاس از من و تو و بابا چند تا عکس انداخت و بعدش تک تک مهمونا اومدن.تا ساعت 3 جشن و پایکوبی داشتیم و بعدشم ناهار و دسر .خیلی خیلی خوش گذشت.ولی آرمینای قشنگم تو با وجود اون همه سرو صدا اصلا از خواب ناز...